معرفی کتاب علم قصه گویی | اثر ویل استور
مقدمه | داستان آفرینش؛ آفرینش داستان
از غارهای پُر از دودهی هزاران سال پیش تا پادکستهای امروزی، قصهگویی یکی از قدیمیترین و ماندگارترین ابزارهای بشر بوده است. پیش از اینکه الفبا اختراع شود، و خیلی قبلتر از اینکه کسی بتواند “قرارداد اجاره زمین” را بخواند، این داستانها بودند که دانستهها، ارزشها و هشدارهای بقا را به نسل بعد منتقل میکردند.
مغز ما طوری طراحی شده که دنبال تغییر و «معنی» باشد. وقتی یک داستان میشنویم، مدارهای عصبی مرتبط با حس، ادراک، همدلی و پیشبینی فعال میشوند. به عبارتی، داستان مثل مرور اخبار زندگی دیگران است، با این تفاوت که میتوانی بنشینی و خطرات را فقط در تخیل تجربه کنی.
در دنیای واقعی، یاد گرفتن از خطاها ممکن است به قیمت جان تمام شود. ولی در دنیای داستان، شکست یک قهرمان فقط به قیمت چند دقیقه از وقت ما تمام میشود. داستانها جعبهابزاری از سناریوهای زندگیاند؛ همان «اگر این کار را بکنی، این اتفاق میافتد» که نیاکان ما برای بقا لازم داشتند.
قصه تعریف کردن، یک کُد اجتماعی جهانی است. دور آتش قبیله، در کافه مدرن یا حتی در گروههای مجازی، روایت مشترک باعث میشود حس کنیم بخشی از یک «ما» بزرگتر هستیم. این پیوند نه تنها باعث اعتماد میشود، بلکه حتی در جوامع پیچیده، همکاری و اتحاد را تسهیل میکند. وقتی ما در جلد شخصیت داستان میرویم، شبکههای عصبی «نظریه ذهن» فعال میشوند؛ یعنی همان توانایی برای فهمیدن احساسات و انگیزههای دیگران. این تمرین ذهنی، دایره همدلی ما را گسترش میدهد—حتی نسبت به شخصیتهای فرضی یا آدمهایی که هیچوقت نمیبینیم.
ما نه فقط با شنیدن داستانها، بلکه با بازگویی «قصه زندگی خودمان» تصمیم میگیریم کی هستیم. این روایتها از خاطرات مدرسه تا لحظههای شکست و پیروزی، چارچوبی میسازد که بر اساسش انتخابها و آینده خود را معنا میکنیم. در کتاب «علم قصه گویی» اثر ویل استور اهمیت داستان و قصه، هنرمندانه تشریح شده است.
درباره نویسنده
ویل اِستور (Will Storr) نویسنده، روزنامهنگار و عکاس بریتانیایی است که در زمینهٔ روایتگری، روانشناسی و علوم انسانی آثار پرخوانندهای منتشر کرده. او سابقهٔ نوشتن برای رسانههای بزرگی چون The Guardian، The New Yorker و The Times را دارد و بهخاطر ترکیب داستانسرایی زنده با پژوهشهای علمی شهرت یافته است.
استور کتابهایی مانند The Science of Storytelling (علم قصهگویی)، Selfie (سِلفی) و The Heretics را نوشته که در آنها با بهرهگیری از علوم اعصاب، روانشناسی تکاملی و تجربههای شخصی نشان میدهد چرا ذهن انسان بهطور طبیعی مجذوب داستانهاست. سبک او تلفیقی از تحقیق عمیق، نثر روایی و نگاه انتقادی است و آثارش هم بین خوانندگان عمومی و هم پژوهشگران روایت محبوبیت دارد.
The Science of Storytelling درباره کتاب
کتاب the science of storytelling در سال 2019 در بریتانیا به چاپ رسید. «علم قصهگویی» پرفروشترین کتاب بریتانیا در حوزهٔ داستانگویی است. این کتاب چشمانداز نظریهٔ داستان را بازآفرینی کرد و به نسل امروز رماننویسان، فیلمنامهنویسان و نمایشنامهنویسان مجموعهای کاملاً نو از ایدهها ارائه داد تا بتوانند هنر خود را بهتر درک کنند. خبر خوب این است که این کتاب ارزشمند بزودی توسط انتشارات بازاریابی با ترجمه روان و شیوای "مرتضی امیرعباسی" مترجم و محقق حوزه برند و مارکتینگ در اختیار مخاطبین قرار گرفته خواهد شد.
مروری بر کتاب علم قصه گویی
آغاز قصه؛ چرا از تغییر شروع میکنیم؟
کتاب با پرسشی ساده و ظاهراً بدیهی آغاز میشود: قصه از کجا شروع میشود؟
نویسنده به سرعت نشان میدهد که صرفِ گفتن زندگینامه خشک یک شخصیت، مغز را جذب نمیکند. آنچه جذب میکند، لحظهی تغییر است.
نکته کلیدی: تغییر ناگهانی برای مغز مثل زنگ خطر (یا گاهی زنگ فرصت) است. واکنش عصبی فوری ایجاد میکند و توجه را قبضه میکند. ارسطو به آن «پریپتیا» میگفت؛ فیلمسازان و نویسندگان از این لحظه برای گرفتن قلب و مغز مخاطب استفاده میکنند.
مثالها:
- «آنا کارنینا» با بحران خانوادگی آبُلونسکی شروع میشود.
- «عطش مبارزه» با اتفاقات تهدیدآمیز در پشت صحنه آغاز میشود.
- حتی «مانیفست کمونیست» مارکس با جملهای که تهدیدی دور را القا میکند، شروع میشود.
نقش کنجکاوی
پروفسور جورج لوونشتاین توضیح میدهد: کنجکاوی وقتی اوج میگیرد که «چیزی میدانیم اما کامل نمیدانیم.» نمودار آن شبیه N کوچک است.
قصهها با ایجاد شکاف اطلاعاتی، سیستم پاداش مغز را تحریک میکنند.
چهار روش برای برانگیختن کنجکاوی:
- طرح سؤال/معما.
- ایجاد انتظار برای چرایی یا چگونگی.
- شکستن انتظارات.
- دانایی نامتقارن (یک شخصیت چیزی میداند که ما نمیدانیم).
مثالها:
- رمانها و نمایشهای پلیسی آگاتا کریستی.
- نمایش «تردید» جان پاتریک شنلی.
- «لاست» (جی.جی. آبرامز) که بر اساس «جعبههای اسرارآمیز» ساخته شده.
نگو؛ نشان بده
مغز ما مدل واقعیت را میسازد، نه خود واقعیت را. حواس فقط بخشهای ناقص را میگیرند؛ مغز با پیشبینی و پرکردن جاهای خالی، محیط کامل را درک میکند.
این یعنی برای تأثیرگذاری در قصه، باید تجربه را بسازیم، نه بگوییم.
حدسهای مغز:
- وضوح و رنگ کامل فقط در مرکز میدان دید است.
- «ساکاد»ها مانند برشهای تدوینی در فیلم، تمرکز ما را جابهجا میکنند.
- چشم و گوش اطلاعات را به پالس عصبی ترجمه میکنند و مغز دنیای «شبیه» را میسازد.
- خطاهای دید و «کوری انتخابی» نشان میدهد چطور بخش بزرگی از واقعیت را نمیبینیم.
مثالها:
- آزمایش «گوریل و توپ».
- بیمار کور (لیزی) که بعد از سکته همچنان مردم خیالی را میدید.
مغز بهعنوان کارگردان
وقتی داستان میخوانیم، دستور زبان و توالی جملات، ساختار پردازش ذهنی صحنه را تعیین میکند.
ساختار معلوم («جین پدرش را بوسید») روانتر و واقعیتر از مجهول است.
جزئیات حسیِ دقیق (بو، رنگ، بافت) احساسات را فعال میکند.
مثالها:
- «فرانکنشتاین» مری شلی با توصیف دقیق ظاهر و حرکات هیولا.
- «عطر» پاتریک زوسکیند با احضار بوهای متضاد و غلیظ.
جهانسازی
مغز به محض شنیدن نشانهای (مثلا اسم مکان یا قانون فیزیکی متفاوت)، مدلسازی آن را شروع میکند.
نویسندگان فانتزی و ساینسفیکشن از این ویژگی استفاده میکنند.
مثالها:
- نقشههای «هابیت» تالکین که برای کودکان به اندازه محله خودشان واقعی میشد.
- یک خط دیالوگ هان سولو («کمتر از دوازده پارسک…») در جنگ ستارگان که دنیای پیچیدهتری القا میکند.
- «پرتوهای سی» و «دروازه تانهاوزر» در «بلید رانر»، که واقعیتنمایی تخیلی را افزایش میدهند.
مغز رامشده و قصههای انسانی
مغز انسان در هزار نسل اخیر به سمت تخصص در روابط اجتماعی تکامل یافته.
بقا و موفقیت بیشتر وابسته به دیپلماسی، همدلی و پیشبینی ذهن دیگران بوده تا زور بازو.
قصهگو از همین کنجکاوی ذاتی نسبت به رفتار و انگیزه دیگران برای ساخت روایت بهره میبرد.
کتاب در ادامه، نشان میدهد که:
- قصهگو باید تغییر یا بحران را در همان ابتدا فعال کند تا «حس کشف» راه بیفتد.
- شکاف اطلاعاتی، با تهدید یا امید نامعلوم، توجه ماندگار میسازد.
- ذهن ما صحنه را تصویرسازی میکند و این تصویرسازی با جزئیات دقیق حسی، عمق میگیرد.
- دنیای داستان (جهانسازی) وقتی موفق است که به مغز اجازه دهد خودش بسازد، نه این که همهچیز را کامل بخواند.
جمعبندی کل کتاب
جان کلام اثر این است که قصه نه فقط سرگرمی، که ابزار عمیق شناخت مغز و تعامل اجتماعی است.
سه اصل کلیدی برای گرفتن و نگه داشتن توجه:
- تغییر ناگهانی ← شوک توجه.
- شکاف اطلاعاتی ← کنجکاوی.
- تصویرسازی حسی ← تجربه مشترک.
سخن پایانی
این کتاب فقط دربارهٔ نوشتن داستان نیست؛ دربارهٔ درک مغز انسان از داستان است. ویل اِستور با ترکیب علوم اعصاب، روانشناسی تکاملی و تجربهٔ عملی نویسندگان و فیلمسازان، توضیح میدهد چرا قصهها اینقدر تأثیرگذارند و چگونه میتوان از این سازوکار آگاهانه استفاده کرد.
- رویکرد علمی + کاربردی: علاوه بر نظریه، مثالهای زنده از ادبیات، سینما و تلویزیون دارد، از «آنا کارنینا» تا «لاست».
- مناسب برای همه: چه رماننویس باشید، چه مدرس، چه بازاریاب، یا حتی کسی که میخواهد ارائههای کاریاش جذابتر باشد، نکات این کتاب برایتان کاربرد دارد.
- ترجمه روان: مرتضی امیرعباسی متن را به فارسی سلیس و خوشخوان برگردانده، بدون از دست دادن پیچیدگی علمی و ظرافتهای طنز نویسنده.
- انتشارات تخصصی: نشر بازاریابی با انتخاب این اثر در حوزهی برندسازی شخصی، محتوا و ارتباطات، نشان داده که قصهگویی را ابزاری کلیدی برای تأثیرگذاری میداند.
اگر میخواهید داستان گفتن را نه صرفاً به عنوان هنر، بلکه به عنوان یک علم قدرتمند تسلط بر توجه، کنجکاوی و احساسات یاد بگیرید، این کتاب یکی از بهترین سرمایهگذاریهای شماست.